
از ابن عباس روایت است: چون حسین (ع) به دنیا آمد، حق تعالی رضوان را که خازن بهشت است، فرمود که بهشت را بیارای که محمد را فرزندی در وجود خواهد آمد و مالک دوزخ را فرمود که آتش را فرونشان و در بهشت حوری هست لعبا نام، از جمله حوریان بهشت نیکوتر است و او را هفتاد هزار کنیزک است. فرمود که پیش فاطمه شو و انیس وی باش و تولّای کار وی کن و جبرئیل را فرمود که با هزار جوق از فرشته به نزدیک محمد شو و تهنیتش بگو. جبرئیل رو به حضرت رسول (ص) آورد. در وقت فرود آمدن به فرشتهای رسید که نام وی صلصائل بود و در روایت دیگر دردائل، که حق تعالی برو خشم گرفته بود و به سبب اندیشهای که به خاطرش در آمده بود، از صف فرشتگان رانده. آن فرشته، چون جبرئیل را بدید با چندین فوج از ملائکه که تسبیح و تهلیل کنان میرفتند، گفت: چه حادثه است، مگر قیامت برخاسته است؟ گفت: نه، محمد را فرزندی در وجود خواهد آمد. حق تعالی ما را بفرمود که برویم و وی را تهنیت گوییم از برای کرامتش.
فرشته گفت: «ای جبرئیل؛ سلام مرا به محمد برسان و از وی درخواه تا از برای من شفاعت کند که حق تعالی از من خشنود گردد». گفت درخواهم و از وی درگذشت و به جزیرهای رسید. در آن جزیره فرشتهای را دید، نام او فطرس بود، پر و بالش سوخته که پادشاه عالم وی را کاری فرموده و وی در آن کار تأخیری کرده بود، آتش درآمده و پر و بالش سوخت. هفتصد سال در آن جزیره افتاد بود و خدای را عبادت میکرد. جبرئیل را گفت: «کجا خواهی شد؟» وی را خبر داد و گفت: «توانی که مرا با خود ببری، باشد که رسول خدای مرا شفاعت کند».
جبرئیل وی را با خود برد و به حضرت رسول آورد و لعبا با آن کنیزکان پیش فاطمه رفتند و بر وی سلام کردند و وی را انیس میبود که وقت سحر، حسین بن علی (ع) در وجود آمد. لعبا وی را در حریری پیچید که از بهشت آورده بود و پیش پیامبر (ص) فرستاد. رسول خدا (ص) وی را بوسیدند و آب دهن خود در دهنش کردند. پس جبرئیل سلام حق تعالی را برسانید و تهنیتش گفت و تعزیتش داد. رسول خدا (ص) آب در چشم گردانیدند و فرمودند: از امت من کسی وی را بکشد؟ گفت: آری، جماعتی از بدبختان. حضرت محمد (ص) فرمودند: من از ایشان بیزارم و خدای نیز از ایشان بیزار است. پس جبرئیل گفت: یا رسول الله، پیش فاطمه (س) شو و سلام حق تعالی را برسان و سلام من برسان و تهنیتش و تعزیتش نیز بده.
رسول خدا (ص) به نزدیک حضرت فاطمه (س) شد و سلام حق تعالی را به وی رسانید. چون تعزیت بداد فاطمه و لعبا و کنیزکان همه بگریستند. فاطمه (س) گفتند:ای پدر! از جبرئیل بپرس که وی را در کودکی شهید خواهند کرد یا در وقتی که بزرگ شود؟ فرمودند: وی را شهید نکنند تا وقتی که از صلب او امامی در وجود آید که پدر امامان و معصومان و حجت خدای در زمین باشد. پس جبرئیل حال فطرس بگفت، رسول (ص) گفت:ای فطرس! خود را در حسین (ع) بمال. فطرس خود را در حسین (ع) مالید. حق تعالی بالهایش بداد. دیگر جبرئیل پیغام دردائیل درداد، رسول اکرم (ص) هر دو دست حسین برداشت و گفت: خداوندا؛ اگر این مولود را به نزدیک تو قدری و منزلتی هست، از دردائیل خشنود شو. حق تعالی دعای وی اجابت کرد و مقام وی از صف فرشتگان به وی داد. جبرئیل گفت: یا رسول الله، چون حسین (ع) را شهید کنند، آن فرشته فرود آید، و خود را در خون وی مالد و بر سر تربت وی باشد و بگرید تا روز قیامت.» (محمد ابراهیم نواب تهرانی، فیض الدموع، تصحیح: اکبر ایرانی قمی، قم، هجرت, ۱۳۷۴, ص. ۸۱)
ثبت دیدگاه